1. تصمیم گرفتم برای آشنایی بیشتر با دانش آموزان و شکوفا شدن استعدادهای مختلفشان مسابقاتی در مدرسه برگزار کنم. در نهایت بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم! برآن شدم مسابقات پل ماکارونی در مدرسه اجرایی کنم.

 

2.  صبح موعود رسید... ساعت نزدیک ده بود که وارد مدرسه شدم، تازه زنگ خورده بود و همه بچه ها سرکلاس بودند.هنوز زود بود کسی کلاس رو بپیچونه!

 سراغ مدیر رفتم و داستان مسابقات پل ماکارونی رو گفتم. ایشون هم خیلی خوب استقبال کردند و گفتند اتفاقا همین امروز پخش نامه شده بود تا برنامه های متنوعی مانند پل ماکارونی، نجات تخم مرغ، رباتیک، و... باید در مدرسه برگزار بشود. حال که شما گفتید چه بهتر که از نیروهای خودی استفاده کنیم!

 3. هنوز در حال صحبت با مدیر بودم که  خانم معاون! وارد اتاق شدند و ازم خواستند تا برم نقش معلم ورزش را بازی کنم... تجربه خوبی بود! تیم کشی از قبل شده بود... یکی از بچه ها کلاس که تقریبا سه برابر همشون هیکل داشت رو کردم داور. و اومدم بیرون و کنار زمین مشغول پینگ پنگ بدمینتون و اختلال و گپ با دانش آموزان شدم البته حواسم به فوتبال هم بود! وگاهی پایی هم به توپ میزدم!

4. کم کم تعداد والدین به مدرسه در حال افزایش و ساعت به 11 نردیک تر و استرس ششمی ها بیشتر می شد!

امروز روز جلسه اولیا با معلمان و تحویل کارنامه ها بود...

 زنگ  تفریح خورد! ششمی ها با کیف و وسایلشون اومدن پایین و پدر و مادرها رفتند بالا!

حال مدرسه برای اینکه دانش آموزان ششم این یک ساعت را معطل نباشند و بتونند کنترلشون کنند، تصمیم ضربتی گرفته شد وهمه ششمی ها  فرستاده شدند تو سالن اجتماعات و برایشان لاک پشت های نینجا پخش شد!

5. منم با چند تا از دانش آموزان که دیالوگ های لاک پشت های نینجا رو حفظ بودند! تو حیاط مدرسه در حال صحبت بودیم... بعضی هاشون از شدت استرس چهره هاشون رنگارنگ شده بود!

با یکیشون که حال خیلی وخیمی داشت سرصحبت رو باز کردم! به شدت مادرش بر روی مسائل درسی اش حساس بود! فقط پنج شنبه جمعه ها اون هم در حد 45 دقیقه حق بازی با ایکس باکس رو داشت! کلاس گیتار و زبان هم شرکت می کرد! بیشتر به رپ اون هم از نوع زد بازی علاقه داشت! موقع شنیدن موسیقی احساس آرامش میکنه! فقط به اجبار و زور خانواده اش  درس می خونه ولی هیچ اعتقادی به درس نداره و فقط در رویاهای خواننده و موزیسین شدن سیر می کینه! تا آخر سال هم تو این مدرسه نیست و چند وقت دیگه به علت شغل پدر، راهی اروپا میشن!

برای گپ و گفت با دانش آموز و راحت بودن او با معلم و مربی اش باید زبان آنها را فهمید و مشکلات آنها را درک کرد و با آنها مقداری همراهی کرد و ضربتی برخورد نکرد!

6. در مدرسه زمزمه ای افتاده بود که بین اولیاء و یکی از معلم ها دعوا شده! درست بود وقتی علت را جویا شدم مثل اینکه معلم مورد نظر به علت حقوق های پایین و مشکلات فراوان حال و حوصله دانش اموزان را ندارد و سرسری درس می دهد و برای کسب درامد بیشتر، وقت و انرژی اش را برای کلاس تقویتی و فوق العاده صرف می کند! و همین می شود که موجب نارضایتی اولیاء دانش آموز می شود!

مقصر اصلی کیست!؟ معلم؟ دانش آموز؟ آموزش و پرورش!؟ یا...

7. در گوشه ای از مدرسه دوتا از بچه ها در حال شوخی و دعواهای بچگانه خودشان بودند که یکی از اولیاء مدرسه از آنها فیلم می گیرد تا برود به اداره نشان بدهد و بی کفایتی معاونین و مسئولین مدرسه را گزارش دهد!

اون هم باید معدل کم انضباط فرزندش را اینجوری تلافی کند!

 

 

 

#پل_ماکارونی  #رباتیک  #نجات_تخم_مرغ   #مسابقه  #کارنامه  #کلاس_خصوصی  #کلاس_تقویتی  #اروپا  #رپ  #موزیک  #گیتار  #انضباط  #دستمزد_کم