زنگ تفریح

خلاصه ای از نکات و تجربیات در حوزه ی تعلیم و تربیت

خود باوری

زمانی که ایران در گروه مرگ جام جهانی قرار گرفت کسی حتی تصورش رو هم نمیکرد که ایران بتونه یکی از گزینه های صعود از گروه مرگ باشه. زمانی که بیرانوند یک کلیب در فضای مجازی پخش کرد اغلب بهش حمله کردند که با بهترین بازیکن دنیا خودتو در گیر نکن. اما وقتی در بازی با پرتغال پنالتی رونالدو رو مهار کرد همه به اعتماد به نفس او پی بردیم. وقتی توپ و میدون در اختیار بچه ها قرار گرفت خودشون رو نشون دادند و اثبات کردند که ما می توانیم و یک احساس شعف و غرور ملی ایجاد کردند.در زمینه های دیگری مانند نانو تکنولوژی ، سلول های بنیادین ، انرژی هسته ای و صنایع دفاعی و ... زمانی که میدون در اختیار جوانان قرار گرفت باعث به وجود آوردن احساس غرور ملی شدند. 

اعتماد به نفس و خود باوری یکی از مهم ترین ارکان تربیت هر فرد و اجتماع می باشد که دائم باید به سمت تقویت آن حرکت کنیم! 

#خود_باوری #اعتماد_به_نفس #غرور_ملی #جام_جهانی #نانو #سلول_های_بنیادین #صنایع_دفاعی #انرژی_هسته_ای 

#تعلیم_و_تربیت #زنگ_تفریح #مدارس #مدارس_شهرک #منطقه2 #آموزش_و_پرورش #کار_فرهنگی #کار_تربیتی #شهرک_غرب #سعادت_آباد #دبیرستان_دوره_اول #دبستان_دوره_دوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور

دور میدون

 یکی از دانش اموزان که از لحاظ وضعیت اجتماعی و اقتصادی جایگاه مناسبی داشت با من ارتباط خوبی برقرار کرده بود چرا که فقط من بودم که جلوی حرف هایش گارد نمی گرفتم و سریع عکس العمل نشان نمی دادم. حرف هایی میزد که آدم گاهی نمی توانست باور کند!

یک روز بعد از زنگ آخر غیبش زد و بعد از چند دقیقه پیداش شد. تعجب کردم! چهره مضطرب و شادی داشت! بدون اینکه سوالی کنم خودش گفت:

- رفتم فیلم بگیرم!

- از کی؟

- هیچی! یک نفر هست برامون فیلم میاره!

- چند؟ 500 تومن!

دیگه سوالی نپرسیدم! خداحافظی کردم و به سمت دانشگاه حرکت کردم!

فیلم،500 تومان!؟ دی وی خام 700 تومنه! چ جوری 500 میفروشه! اصلا طرف کی هست که برای بچه های دبستانی فیلم میاره! اصلا چه نوع فیلم هایی برای بچه مدرسه ها میاره؟ و به صورت مخفی هم میفروشه!؟

این سوالاتی بود چند روز ذهنم را درگیر کرده بود!

تصمیم گرفتم جلسه بعدی که رفتم مدرسه اعتماد دانش آموز رو بیشتر به خودم جلب کنم!

جلسه بعد، قبل از اینکه بره فیلم بگیره اومد بهم خبر داد تا صبر کنم برگرده!

- گفتم کجا هست طرف؟

- گفت همین پارک روبه رو کفش واکس میزنه!

- گفتم: خب واستا باهم بریم، منم یک سریال میخوام در به در دنبالشم! پیداش نمی کنم! شاید این بنده خدا داشته باشه!

به من من افتاد، نمیدونست چیزی بگه! آخر کار گفت: نمیتونم ببرمتون! چون... هیچی! فقط پشت سرم بیایید فقط برا اینکه باهش آشنا بشید! بعدا خودتون برید پیشش!

پشت سرش حرکت کردم ولی...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور

صیاد در مسجد!

مشکل دیگری که در مسجد گریبان گیر شد حضور فردی به ظاهر ساده لوح ولی در باطن بسیار باهوش و خوش زبان در مسجد بود! شاید سوالی که برایتان پیش بیاد این است که فردی با این ویژگی چگونه می تواند مشکل ایجاد کند!؟ در ادامه بحث متوجه خواهید شد!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور

بگذریم...

امروز ساعت 8 وقتی وارد مدرسه شدم بچه ها در حال ورزش بودند و معلم ورزش سر در گوشی فرو کرده بود! نزدیک شدم و از مسابقاتی که هفته پیش برگزار شده بود پرسیدم. خیلی ناراضی بود. از بی برنامگی و مسابقات خسته کننده و طولانی مخصوص دبستانی ها که در یک روز برگزار می کنند تا پارتی بازی و باندبازی های مسئولان! شاید بی برنامگی و پارتی بازی جزء اصول سازمان ها و مخصوصا سازمان آموزش و پرورش باشد! نمی دانم!  بگذریم...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور

روحانی نماها!

بعد از این که برنامه فوتبال بیرون مدرسه کامل تعطیل شد و برنامه ها ذیل مسجد قرار گرفت، به رابط هاگفتم به همه بچه ها اطلاع بدن که برنامه قبل از نماز در مسجد برگزار میشه .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور

تحصیل ورزش مسجد!

باید داستان را از این جا شروع کنم که بالاخره با همه سختی ها برای مجوز، وارد  مدرسه مورد نظر شدم. در ابتداء برنامه دقیق و منظمی ریختم تا فعالیت های فرهنگی مذهبی ام را در مدرسه اجرایی کنم! ولی وقتی با واقعیت ها بیشتر مواجه شدم! تصمیمم را عوض کردم و برآن شدم فعالیت هایم را بیشتر به بیرون مدرسه سوق دهم و در نهایت با ایجاد حلقه های دوستی آنها را به  مسجد وصل کنم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور

زنگ شکوفایی

1. تصمیم گرفتم برای آشنایی بیشتر با دانش آموزان و شکوفا شدن استعدادهای مختلفشان مسابقاتی در مدرسه برگزار کنم. در نهایت بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم! برآن شدم مسابقات پل ماکارونی در مدرسه اجرایی کنم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور

رویارویی با مشکلات!

 

زنگ تفریح بود همه بچه ها مشغول بازی و جنب و جوش بودند و هیچ کس متوجه ورود من نشد. معاون فرهنگی در حال قدم زدن در حیاط ، من را که در بین بچه ها چند سر و گردن بلند تر بودم! دید و به سمتم آمد. بعد از سلام و احوال پرسی، کمی از وضعیت مدرسه و اتفاقاتی که افتاده بود برایم گفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور

متولیان آموزش مملکت!

چهارشنبه12 آبان 96، ساعت 8 صبح بود که معاون فرهنگی یکی از مدارس شهرک غرب به من زنگ زد و گفت: "اگه امکانش هست ساعت 9و نیم  مدرسه باشید تا در مورد 13 آبان و روز دانش آموز برا بچه ها مراسمی بگیریم."

منم بدون معطلی قول حضور دادم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علیرضا عرب پور